دربارۀ کتاب تاریخ مشروطه ایران
«تاریخ مشروطه ایران»، نوشته «احمد کسروی» (۱۳۲۴-۱۲۶۹)، تاریخنگار و اندیشمند ایرانی است. این کتاب، یکی از منابع مهم در زمینه تاریخ معاصر و بهویژه تاریخ جنبش مشروطه در ایران به شمار میرود. نویسنده در بخشی از مقدمه کتاب درباره انگیزههای خود از نگارش این کتاب میگوید: «جنبش مشروطهخواهی با پاکدلیها آغازید، ولی با ناپاکدلیها به پایان رسید و دستهایی، از درون و بیرون، به میان آمد، آن را به هم زد و ناانجام گذاشت و کار به آشفتگی کشور، و ناتوانی دولت، و از هم گسیختن رشتهها انجامید و مردم ندانستند آن چگونه آمد و چگونه رفت و انگیزه ناانجام ماندنش چه بود. دانستن این رازها آسان نمیبود، و اگر هم کسانی به گرد آوردن داستانها پرداختندي به این رازها کمتر پی بردندی و گیجوار درماندندی. شیوه مردم سستاندیشه است که همیشه در چنین داستانی کسان توانگر و بنام و باشکوه را به دیده گیرند و کارهای بزرگ را به نام آنان خوانند و دیگران را که کنندگان آن کارها بودهاند از یاد برند. این شیوه در ایران رواج بسیار میدارد و در همین داستان مشروطه، نمونههای بسیاری از آن پدید آمد. مثلا جنبش مشروطه را در ایران آقایان طباطبایی و بهبهانی و دیگران پدید آوردند، ولی دیده شد در روزنامهها و کتابها میرزا نصراللهخان مشیرالدوله را بنیادگذار آن ستودند. در جایی که این مشیرالدوله هیچ کوششی در آن راه نکرد و بلکه خواهیم دید که به همدستی محمدعلیمیرزا به برداشتن آن میکوشیده و تنها کاری که او کرده این است که پس از برداشته شدن عینالدوله بهجای او نشسته و مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را در زمان سروزیری این بیرون داده است. مردم ایران که گرفتار پراکندگی اندیشهاند، و شما دهتن را دارای یک راه و یک اندیشه نتوانید یافت، پیشامد مشروطه زمینه دیگری برای پراکندهاندیشیها شده بود و بارها در انجمنها گفتوگو به میان آمده و یک رشته سخنان خام و بیپایی از کسانی شنیده میشد. در یک جنبشی که هزاران مردان ارجمند و پاک به کوشش برخاستند، و هزاران جوانان جان در راه آن باختند، بیخردانی از ناآگاهی این را یک پیشامد بسیار کوچکی وانموده و چنین میگفتند: چیزی بود دیگران پیش آورده بودند و خودشان هم برداشتند».