وقایع این داستان در حوالی قرن شانزدهم رخ میدهد. در پادشاهی اسپانیا کشیش ترسویی بود که از صدای به هم خوردن پنجره در باد، خودش را خراب میکرد؛ شاید بپرسید چطور چنین چیزی ممکن است مگر کشیش نباید از احکام اخلاقی انجیل پیروی کند؟ آدمی خوب، بخشنده و در دفاع از مردم شجاع باشد؟ اما باید بدانید که آدمها میتوانند مستقل از کارشان شجاع یا ترسو باشند. این امکان وجود داشت که کسانی بروند کشیش بشوند بیآنکه چندان در بند انجیل باشند. خلاصه زمانه سختی بود بخش بزرگی از لومباردی در ایتالیا که داستان در آنجا میگذرد، تحت حکومت اسپانیا قرار داشت. حکومت اسپانیا در آن روزگار متکی بر حمایت دستههایی از اشراف و نجیبزادگان ضعیف و قوی ایتالیایی بود که اغلب در میلان و در قلعههای تاریک و قصرهای کوچک زندگی میکردند و «براووها» از آنها محافظت میکردند و... .