یکی دیگر از مشکلات تعاونی های اعتباری و صندوق های قرض الحسنه ای که وارد این حجم از فعالیت و گستردگی شده بودند، این بود که مدیران و دست اندرکارانی آن ها را اداره و کنترل می کردند که عموما کمترین تخصصی در حوزه بانک و پول نداشتند و بیشتر در رابطه و لابی با برخی مقامات محلی و استانی، به این سطح از گستردگی می رسیدند. «فکر می کردند یک کار ساده مغازه داری است که هرکسی آن را بلد است. اما وقتی یک موسسه مالی و اعتباری ایجاد می شود، این موسسه دو میلیون تومان سپرده می گیرد و 20 میلیون تومان پول ایجاد می کند. خلق پول می کند. در همه جای دنیا برای انتخاب مدیران بانک و موسسات مالی، حتی در کشورهای توسعه یافته، بانک مرکزی کشورها ضوابط و مقرراتی دارد و تا آن افراد را تایید نکنند، طرف نمی تواند مدیر بانک بشود؛ چه مدیرعامل و چه عضو هیئت مدیره، باید صلاحیت های حرفه ای، اخلاقی و اجتماعی شان تایید شده باشد. ما که این جور چیزی نداشتیم. بالاخره وزارت تعاون هم در موقعیت و جایگاهی نبود که واقعا بتواند این صلاحیت ها را بازشناسی کند. مرجع قانونی اش بانک مرکزی بود و باید هم بانک مرکزی باشد. خود همین یک دلیل به نظرم کفایت می کند. آن ها اصلا نمی دانستند چه می کنند و چه بلایی سر کشور می آید.