سخنان تلخ و حسادت آمیزی که می شنوید؛ احساس تنفری که در دل شما پدید می آید؛ ظلمی که دیگران نسبت به شما روا می دارند و بخشوده نمی شود؛ حرف های طعنه آمیزی که قلب تان را به درد می آورد؛ پرخاش رانندگانی که قصد دارند به هر قیمتی که شده از شما جلو بزنند؛ فروشنده ای که ناآگاهی شما را وسیله ی چپاول جیب تان قرار می دهد تا کالایی را بسی گران تر از قیمت واقعی آن به شما بفروشد؛ همکار حسودی که به خاطر لطمه زدن به موقعیت تان، رفتارهای شما را زیر نظر می گیرد تا آن را به رئیس تان گزارش دهد؛ همسایه ای که با سروصدا و بلند کردن صدای موسیقی در منزل خویش، آرامش شما را به هم می ریزد؛ راننده ای که با بوق های ممتد، نفرت خویش را نسبت به نوع رانندگی شما به سوی تان پرتاب می کند؛ کارمندی که بدون توجه به محدودیت وقت شما در امضای نامه یا تنظیم پرونده تان تعلل می ورزد یا کار خویش را با کندی انجام می دهد؛ چنان که حتی با طمانینه، نوشیدن چای را برای انجام دادن کار شما ترجیح می دهد؛ همه و همه، روزانه خارهایی هستند که در دل شما فرومی روند و اگر همان لحظه، آنها را از دل خود خارج نسازید، تحقق رویاهای تان را به مخاطره می اندازند. در این صورت، به جای آنکه ذهن شما به تحقق رویاها بیندیشد، به انتقام گرفتن می اندیشد. بسیاری از افراد، تقریبا تمامی عمرشان را صرف اندیشیدن به خارهایی می کنند که اندک اندک در قلب شان فرورفته است و اینک چرکین شده است. در صورتی که در همان لحظه می توانستند آنها را خارج کنند. اجازه ندهید هیچ خاری، حتی به مدت یک ساعت، در دل شما باقی بماند. قبل از آنکه آنقدر فروبرود که درآوردن آن غیرممکن باشد، دست به کار شوید و با سوزن بخشایش، آن را خارج کنید.