داستان کتاب کشتن شوالیهی دلیر (Killing Commendatore) همانند سایر رمانهای هاروکی موراکامی خیره کننده و محرک کنجکاوی است. در این اثر راز یک عشق رمانتیک، سنگینی تاریخ، برتری هنر و جستجوی نوادر دست نیافتنی که خارج از دسترس ما هستند را خواهید خواند.
در این کتاب، یک نقاش پرترهی سی و چند سالهی ساکن توکیو، همسرش را ترک میکند و پس از مدتی در خانهی یک هنرمند مشهور «توموهیکو آمادا» در کوهستان ساکن میشود. او یک تابلوی نقاشی را در اتاق زیر شیروانی مییابد و با مشاهدهی این تابلو، ناخواسته چرخهی رویدادهای رازآلود آغاز میشود. تنها راه برای بسته شدن این چرخه سفری است که با صدای سحرآمیز یک زنگوله آغاز میگردد. این سفر شامل عشق، تنهایی، جنگ و هنر است.
معروفترین آثار هاروکی موراکامی (Haruki Murakami) در فضایی بین حقیقت و سوررئالیسم، واقعیت و خیال و زندگی روزمره و اتفاقهای غیرعادی سیر میکند و رمان کشتن شوالیهی دلیر نیز به همین شکل به راحتی قابل توصیف نیست، این رمان بسیار گسترده و ظریف است و به بسیاری از مضامینی که در آثار موراکامی آشناست نیز پرداخته است.
شباهت طرح این داستان به کتاب «گتسبی بزرگ» به خواننده این حس را القا میکند که در حال خواندن کتابهایی متفاوتی در یک قالب است. در حقیقت ممکن است این حس درست باشد چرا که کشتن شوالیهی دلیر به زبان ژاپنی در دو جلد منتشر شده است. بسیاری از فصلهای این کتاب شامل گفتوگو و مملو از توصیفهای دو شخص است که شاید حتی به روند داستان ارتباط چندانی نداشته باشد و یا به سفر به دنیای دیگری مربوط است که افکار در آن پرسه میزند.
اما به نظر میرسد «موراکامی» بیشتر از نوشتن طرح داستان، به جایی که داستان او را با خود میبرد و نوشته شدن آن به روش «جریان سیال ذهن» علاقهمند است.
میتوان گفت این کتاب، «موراکامی»ترین کتاب این نویسنده است. خواندن این کتاب خواننده را به خلسه میبرد.
هاروکی موراکامی یکی از اساتید داستاننویسی است که تاکنون توانسته با جادوی قلمش مخاطبان بسیاری را شیفتهی خود کند. کشتن شوالیهی دلیر نیز یکی دیگر از شواهد قدرت عظیم او دربیان هنر و تخیلات است.