«شبهای روشن» نوشتهی فئودور میخاییلوویچ داستایوسکی ( ۱۸۸۱- ۱۸۲۱) نویسندهی بنام و اثرگذار روس است. داستایوسکی از جمله نویسندگانی است که توانسته است با رمانها و داستانهای خود جریان فکری جدیدی راه بیندازد و در حیطههای فلسفی اثرگذار باشد. نیچه، فیلسوف پست مدرن آلمانی، به گفتهی بسیاری از مفسرین، متأثر از داستایوسکی است. ویژگی خاص آثار داستایوسکی نمایش وضعیت انسانهای مدرن در شرایط زندگی مدرن است. شخصیتهای داستانهای داستایوسکی از جهات روانی به شدت دچار تزلزل و پیچیدگی هستند و همین مشخصهی خاص است که شخصیتهای رمانهای او را تبدیل به یک تیپ میکند. «شبهای روشن» رمانی کوتاه است که داستان یک راوی اول شخص بی نام و نشان است که در شهر زندگی می کند از عدم توانایی متوقف کردن افکار خود رنج میبرد. در بخشی از این کتاب میخوانیم: تار عنکبوتهایی که ماتریونا تمیز نکرده بود، زیاد شده و از سقف آویزان بود. تمام وسایلم را امتحان کردم. صندلیها را بررسی کردم؛ فکر میکردم شاید ریشۀ مشکل من در آنجا است. چرا که اگر یک صندلی جابهجا میشد آرامش خود را از دست میدادم. به پنجره نگاه کردم، اما ذهنم آرام نمیشد! ناگهان به فکرم رسید که ماتریونا را احضار کرده و او را در مورد تار عنکبوتها و به طور کلی نامرتب بودن خانه، پدرانه سرزنش کنم، اما او فقط با تعجب مرا نگاه کرد و بدون حرف اطاق را ترک گفت. به این ترتیب بود که تار عنکبوتها تا به امروز به همان صورت باقی مانده است. بالاخره امروز صبح فهمیدم که موضوع از چه قرار است. چرا آنها از دست من به روستا گریختهاند؟ مرا ببخشید اگر عامیانه صحبت میکنم، آخر در شرایطی هستم که نمیتوانم حرفهای پرآب و تاب بزنم...