با اینکه من هیچوقت در هیچ کلاس درسی شاگرد ابوالحسن نجفی نبودهام اما هیچوقت هم استادی برتر و بهتر از او نداشتهام. مرادم فقط فراگرفتن روش کتاب خواندن و حتی طرز تجزیه و تحلیل آدمها و نوشتهها نیست، آنکه جای دارد و بعدا در این نوشته به آن خواهم پرداخت: ابوالحسن نجفی با آموزش خود ذهن و نیروی آدمها را از عرصۀ اقتصاد (که هدف آن پول و ثروت است) و سیاست (که هدف آن مقام و قدرت است) بیرون میکشد و به عرصۀ فرهنگ میکشاند و این کار را با یک روش فرهنگی میکند نه با نصیحت خشک بیمایه که روش مکتبخانهها و دارالتأدیبها و ندامتگاههاست. نمونهای که در همان تابستان سال 1336 روی داد. این درجه انصاف و اعتدالی که نجفی در حق دیگران روا میدارد و به دیگران نیز تعلیم میدهد فضایی در پیرامونش فراهم میآورد که همه در آن احساس آزادی میکنند و چون چنین است با صداقت با او روبهرو میشوند. دربرابر ابوالحسن نجفی همیشه آزادی بیان محفوظ است و همیشه میتوان صادق بود: اصراری ندارد برخلاف عقیدۀ خود با او سخن گوییم.