در این کتاب (جلد دهم) کیخسرو تاج پادشاهی را به لهراسب میسپارد و او را سزاوار پادشاهی میداند، اما رستم که منشور فروانرواییاش را بر سرزمین نیمروز گرفته، دیگر کمر خدمت برای پادشاه ایران نمیبندد.
گشتاسب، فرزند لهراسب، پهلوانی بیهمتاست، آرزوی تاج و تخت دارد و با لجاجت پدر را وادار میکند تا پادشاهی را به او واگذار کند.
سپس پهلوانی تازه به میدان پا مینهد؛ فرزند گشتاسب و پهلوانی رویینتن به نام اسفندیار.
در دورهی پادشاهی گشتاسب زرتشت ظهور میکند. پادشاه ایران دینش را میپذیرد و اسفندیار را برای گسترش آن مأمور میکند. ارجاسب، پادشاه توران، برای مخالفت با دین زرتشت به ایران حمله میکند و اسفندیار شکستش میدهد. پس از آن گشتاسب اسفندیار را دربند میکند و ارجاسب بار دیگر به ایرانزمین میتازد، لهراسب پیر را میکشد و خواهران اسفندیار را به اسیری میبرد. اسفندیار برای بازگرداندن خواهرانش ناچار به گذشتن از هفتخوانی میشود که شاید از هفتخوان رستم خطرناکتر است.
.
فردوسی بزرگترین حماسهسرای ایران است و سرودهاش، شاهنامه، بخش مهم هویت فرهنگی ایرانیان. برای اینکه عظمت کار فردوسی را بدانیم باید به دوران او نگاهی بیندازیم. در زمانی که فرهیختگان ایرانی به زبان عربی مینگاشتند و عربیدانی سبب تفاخر اهل علم و ادب بود، فردوسی شاهنامه را به زبان فارسی سرود.
شاهنامه بر اساس داستانهایی باستانی سروده شده، اما فردوسی داستانها را گسترش داده و با افزودن دیدگاههای خود اثری تازه آفریده که زبانی ساده دارد. خواننده در کشاکش داستانهای شاهنامه با پهلوانان زندگى مىکند؛ با پیروزىشان احساس پیروزى میکند و در اندوه و شادى با آنها همراه میشود.