همین آش پختن که کاری یلخی و بیآداب به نظر میرسد یک ریزهکاری مهم دارد که به آن قوام میگویند. قوام هم مثل خود آش بدون تعریف است. یک کیفیت بلاتوضیح است، چیزی است متغیر در ذهن هر آشپز شامل آن قدر پختن چیزها در هم و لعاب پس دادن مصالح به نحوی که محتوا به هم پیوسته باشد، ساختن یک کل از جزئیات بیربط. از همین تعریف میشود فهمید قوام هم جوری انحراف ادراکی است، مثلا قوام در آش قلمکار جوری است و در آش دوغ چیز دیگر. آشپزها برای رسیدن به این قوام تردستیهای فردی دارند؛ بعضیها برای قوام آمدن آش آرد بو میدهند و تویش میریزند، بعضیها آب قلم میریزند، و بعضی هم پیازداغش را چرب میکنند.
آش بهترین غذایی است که با آن میشود صاحب ضیافت را شناخت و پی برد که درکش از قوام چیست.