کتاب را بر میدارد و از اداره روزنامه بیرون میآید .
شرجی شهر را گرفته است . هوا دم کرده و سنگین است. گرد و غبار فضا را تیره کرده است . پیش چشمهای محمود ذرههای نرم خـاک ، کف خیابان ، به آرامی حرکت میکند ، مثل این است که قوای مرموزی آنها را به جلو میراند . خیابان خلوت است. گاهگاه ماشینی تند میگذرد . پنجره ها بسته است . پردههای حصیری دکانها آویخته. محمود با قدمهای آهسته جلو میرود. صدای دخترها و پسرهایی که سرود می خوانند و صدای موزیک مارش و قدم هایی که به زمین کوبیده میشود، از پشت دیوار محوطهای به گوش میرسد . محمود قدمهایش را تند میکند و از جلو دیوار میگذرد ...
- از این کتاب تنها یک جلد موجود است.
از آنجایی که این کتاب قدیمی و از کتابخانههای شخصی درآمده ممکن است ورقخورده، کهنه یا گاهی با ظاهری مستعمل باشد که برای مخاطبین این دست از کتابها امری آشناست