کتاب " خواب زمستانی " نخستین رمان "گلی ترقی"، نویسندهی معاصر است. داستان دربارهی پیرمردی است که با چند تن از دوستان قدیمیاش عهد کرده بودند همیشه با هم بمانند، اما اکنون او در اتاق سوت و کور خود تنهاست و با خاطرهی این رفقا روزگار میگذراند. کتاب ده فصل دارد و هر فصل به خاطرات یکی از دوستان پیرمرد اختصاص پیدا کرده است. دوستانی که هر کدام به سرنوشتی متفاوت دچار شدهاند. قلم شفاف و نثر روان و صمیمی ترقی این مجموعه داستان را دلنشین و خواندنی کرده است.
"گلی ترقی" معمولا در داستانهایش روزگار سپریشده را دستمایهی کار قرار میدهد و این رمان هم از این ویژگی برخوردار است. در بخشی از متن کتاب آمده است: «از یک جا باد میآید، از درز پنجرهها، از زیر در، از یک سوراخ نامرئی. زمستان آمده، به این زودی. زمستانها با هم بودیم؛ من، هاشمی، انوری، عزیزی، احمدی، مهدوی و البته آقای حیدری. چه زود گذشت. هفتادوپنج سال، یا هفتادوهفت یا بیشتر. نمیدانم. حساب روزها و سالها از دستم دررفته. دو سال کمتر، دو سال بیشتر، چه فرقی میکند؟ پیری از کی شروع شد؟ از کی مرگ حضور خودش را تأیید کرد؟ یک روز یک نفر گفت «پیرمرد، مواظب باش نیفتی.» پشت سرم را نگاه کردم. گفتم «آره، مواظب باش نیفتی.» برگشتم تا هر که بود دستش را بگیرم. ماتم برد. از خودم پرسیدم «با منه؟» باورم نشد و گذشتم. آقای حیدری میگفت «اووه، کو تا چهلسالگی. حالاحالاها مونده، یه قرن مونده، شایدم هیچوقت نیاد، هیچوقت.» چه سرمایی. چه سوزی. دنیا دارد یخ میزند. دنیا دارد همراه من یواشیواش میمیرد. چراغ را روشن میکنم. صندلیم را به بخاری میچسبانم. مینشینم و پتو را دور خودم میپیچم.»