پارادوکس یک روانپزشک در ایران
- در این مطلب میخوانید:
شما بهعنوان روانپزشک اجتماعی درخصوص مفاهیمی مثل اضطراب، افسردگی و خشم در وضعیت امروز جامعۀ ایران تأملاتی انجام دادهاید؟ اصلاً آیا اضطراب و افسردگی در هرشکلی نمودی از یک بیماری روانی است؟
جلالی: نه الزاماً. اما باید به این نکته هم توجه کنیم که بین بیماری روانپزشکی و عدم سلامت روان تفاوتی قائل شویم. اگر به تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت روان هم مراجعه کنیم، میبینیم که «سلامت روان» تنها نبود «بیماری روانی» تلقی نمیشود. مثلاً اگر شخصی «بیمار» نباشد، به این معنی نیست که از نظر روانی حتماً در وضعیت مطلوب یا مناسبی قرار دارد.
با چه معیارهایی میتوانیم این مفاهیم را توضیح دهیم یا اندازهگیری کنیم؟
جلالی: ما میتوانیم با تعاریفی که نظامهای طبقهبندی مشخص برای اختلال روانی به ما میدهند به سنجش وجود یا عدم وجود اختلال روان در فرد یا افراد بپردازیم و به نتایج مشخصی برسیم، اما علاوهبر این باید متوجه باشیم که سلامت روان هرکس نهفقط به خود او که به شبکههای بزرگ و کوچک مختلفی که فرد در آن عضویت دارد گره خورده است؛ جامعه مهمترین و بزرگترین شبکۀ ارتباطی است. درواقع سلامت روانی افراد به وضعیت اجتماعی ارتباط دارد. این نوع نگاه به روان یک فرد، روانپزشکی اجتماعی و جامعهشناسی را بههم نزدیک میکند. بنابراین وقتی درمورد سلامت روانی افراد در جامعه صحبت میکنیم، باید بدانیم که عوامل کلانی وجود دارند که بر سلامت روان افراد، و شکل اندازهگیری آن تأثیر میگذارند. زمانی که در یک فرد اختلالی مشاهده میکنیم، باید بدانیم که چهبسا این اختلال فردی، میتواند برایند اختلالی در ابعاد اجتماعی باشد.
چطور میتوانیم این مفاهیم را بهشکلی درخصوص وضعیت جامعۀ ایران به کار بگیریم؟ اصلاً چه شاخصههایی برای توضیح سلامت روانی جامعه وجود دارد؟
جلالی: سلامت روان چیزی بیش از عدم وجود اختلالات یا بیماریهای روانی است. در تعریف WHO (سازمان بهداشت جهانی) دربارۀ سلامت آمده است: سلامتی عبارت است از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، نهفقط فقدان بیماری یا ناتوانی. درنتیجه میتوان گفت سلامت روان حالتی از «بهزیستی» – زیستن در شرایطی بهتر – است که در آن فرد به تواناییهای خود پی میبرد، میتواند با استرسهای عادی زندگی کنار بیاید، بر اطرافیان و دوستان خود اثرگذار باشد و همچنین میتواند نقشهای اجتماعیاش را بهخوبی ایفا کند. شاید فردی در این موارد توانایی خود را کاهشیافته ارزیابی کند اما طبق معیارهای طبقهبندی اختلالات روانپزشکی آمریکا، که مورداستفادۀ ما در ایران برای تشخیص است، هنوز معیار کافی برای اطلاق وضعیتی مانند اختلال افسردگی نداشته باشد. اما اگر از او بپرسی حال او چگونه است، عمیقاً ممکن است احساس ناامیدی کند و بیان کند نمیتواند زندگی خود را درست اداره نماید.
عواملی هستند که وضعیت سلامت روان را نشان میدهند، و عوامل دیگری که در تغییر این وضعیت تأثیرگذارند.
جلالی: درمورد جامعۀ خودمان باید بگویم سلامت روان افراد جامعه بهدنبال تشدید عوامل اجتماعی تأثیرگذار، در وضعیت نامطلوبی قرار دارد. بخشی از این دلایل مربوط به وضعیت نابسامان کلی سیاسی و اقتصادی جاری در جامعه است، و بخش دیگر برمیگردد به عدم اعتماد به بهبود شرایط از طریق مشارکت اجتماعی و ازدسترفتن ظرفیتهای افراد برای اثرگذاری بر روندهای اجتماعی. فردی را تصور کنید که صبح از خواب بیدار میشود و حوصله ندارد؛ این فرد پس از بیرونآمدن از تخت به یک جریان کلیتری که در جامعه وجود دارد میپیوندد. جریانی که میتواند این احساس بیحوصلگی را محو یا تشدید کند. تصور کنید که این فرد در جامعهاش بهعنوان یک شهروند تأثیرگذار نباشد، و خود را در سرنوشت کلان سیاسی_اجتماعی جامعه فاقد نقش و جایگاه ببیند. به نظر میرسد هماکنون گروه بزرگی از شهروندان در این چارچوب به این نقطه رسیدهاند. این احساس عدم تأثیرگذاری بهخودیخود در حال روانی فردی آدمها هم تأثیر دارد. وقتی آینده رنگ میبازد، تورم، بیکاری و افق نامعلوم سیاسی زندگی روزمرۀ شهروند عادی را متأثر میکند، حال روانی عمومی ویران میشود؛ چیزی که بهصورت اپیدمیک رخ داده. هرچند این اپیدمی را با مفاهیم اپیدمیولوژی اختلال روانی در سطح جهانی نمیشود توضیح داد. چون در آن صورت شما باید وجود اختلال را با تعداد معینی از نشانهها توضیح دهید و احیاناً در این صورت با فراوانی و بروزی درحد دیگر کشورها روبهرو میشوید. اما در این میان چیزی از دیدرس دور مانده. حال جامعه خوب نیست اما به عدد نمیشود نشانش داد.