معرفی کتاب سوگ اثر مایکل چلبی

    در این مطلب می‌خوانید:

سوگواری برای مرگ

از دست‌دادن آدم‌ها، به هرشکلش، می‌تواند ما را از مسیر عادی زندگی‌مان خارج کند؛ یا دست‌کم به امور روزمره و احوالاتمان خلل وارد کند؛ باعث می‌شود خیلی از چیزهایی که قبل از فقدانِ آن شخص برایمان ارزشمند و مهم بودند بی‌ارزش و بی‌اهمیت شوند و بسیاری از کارها که توجهی به آنها نداشتیم برایمان اهمیت پیدا کنند؛ دریک‌کلام توجهمان به چیزهای تازه جلب می‌شود، به چیزهایی در جهانمان و درون خودمان. از این منظر، سوگ می‌تواند با وجود دردناک‌بودنش وعدۀ جهانی دیگر بدهد، جهانی که البته بی‌ربط به گذشته‌مان نیست، چون ما حتی پس از فقدان آدم‌هایی که قبلاً در زندگی‌مان سهیم بودند و نقش داشتند با آنها در ارتباط هستیم. ارزش‌هایشان، دلایل پیوند و ارتباط ما، ترجیح‌ها و علایق و نگرانی‌ها و بیم‌هایشان یک‌شبه از هویت ما منفک نمی‌شوند. آنها چه‌ بسا کم‌وبیش به شکل‌های گوناگون مدت‌ها با ما هستند.

«مدفن»، موریس دنی، 1893

گاهاً آدم‌ها با مرگ اشخاص مشهوری که به زندگی‌شان معنا بخشیده بودند، مثل خواننده‌ها، ورزشکارها و حتی سیاست‌مدارانی که نقشی در شکل‌گیری هویت آنها داشتند، سوگواری می‌کنند. درحالی‌که هیچ‌وقت با آنها صمیمتی نداشته‌اند و آنها را از نزدیک نمی‌شناختند. حتی زوج‌ها با ازدست‌دادن جنینی که خودخواسته سقطش می‌کنند دچار سوگواری می‌شوند، ولی آنها به جنین خود وابسته نیستند. پس آدم‌هایی که از دست می‌دهیم، با تنوعی که دارند، چه کسانی هستند که مرگشان باعث سوگواری ما می‌شود؟ این آدم‌ها چه کسانی بوده‌اند که با ازدست‌دادنشان هویت‌های ما و پیوند عادی ما با پیرامونمان چنین متزلزل می‌شود؟ دامنه و محدودۀ آدم‌هایی که با ازدست‌دادنشان سوگوار می‌شویم کجاست؟ آیا ما با مرگ یا ازدست‌دادنِ کسانی سوگوار می‌شویم که برایمان عزیز بوده‌اند، عاشقشان بوده‌ایم و دوستشان داشته‌ایم؟ آیا سوگواریِ ما تنها برای کسانی است که با آنها صمیمی بوده‌ایم و از نزدیک می‌شناختیمشان؟ آیا کسانی که مرگشان می‌تواند سوگوارمان کند کسانی‌اند که به آنها وابسته بوده‌ایم؟ اگر این‌طور است، چرا با مرگ رقیبمان یا کسی که از دستش دل‌خور بوده‌ایم هم سوگوار می‌شویم؟

«رویارویی»، موریس دنی، 1892

مراحل سوگ

کریستین کُرسگارد، فیلسوف آمریکایی، از هویت‌های زندگی واقعی آدم‌ها تحت عنوان «هویت‌های عملی» یاد می‌کند. به‌گفتۀ او، هویت عملی «تعریفی است که شما براساس آن برای خودتان ارزش قائلید، تعریفی که بنابر آن احساس می‌کنید زندگی‌تان ارزش زیستن و اعمالتان ارزش انجام‌دادن داشته است.» مایکل چلبی، در کتاب خود، سوگ، درآمدی فلسفی (2022)، با بهره‌گرفتن از این اصطلاحِ کرسگارد می‌گوید، هویت‌های عملی ما با مرگ دیگری ازهم‌گسیخته می‌شوند و گاهی ما را تا سرحد بحران می‌برند. رابطۀ ما با کسانی که از دست می‌دهیم نمی‌تواند یک‌باره قطع شود؛ بنابراین ناگزیریم هویتمان را دوباره در ارتباط با فردی که از دست داده‌ایم به شکلی دیگر بازسازی کنیم. باید به هویتی جدید شکل دهیم که با وضع جدید و نسبت و رابطۀ جدیدمان با فرد متوفی یا فرد ازدست‌رفته سازگاری داشته باشد. او ابژۀ سوگواری ما را چنین تعریف می‌کند: رابطه‌ای که به‌خاطر مرگ (یا ازدست‌رفتنِ) کسی که هویت‌های عملی‌مان را به او گره زده‌ایم حالا باید دگرگون شود. چلبی می‌گوید سوگواری کم‌کم بر ما روشن می‌شود و به‌تدریج ابژۀ سوگ خود را کشف می‌کنیم؛ به‌عبارتی، وقتی رابطه‌مان با کسی که با مرگ سوگوارش شده‌ایم دستخوش تغییر می‌شود به‌تدریج اهمیت آن رابطه و راهی برای بازسازی هویت‌های عملی‌مان به‌شکلی جدید کشف می‌کنیم. هرقدر که رابطۀ ما با فرد ازدست‌رفته در زندگی‌مان مهم‌تر بوده باشد، سوگواری ما نیز عمیق‌تر و جدی‌تر خواهد بود. به همین دلیل است که سوگواری ما برای افراد متفاوت، شکل و شدت متفاوتی دارد. ما برای همسرمان و همسایه‌مان به‌یک‌اندازه سوگوار نمی‌شویم. درواقع مرگِ مهم‌ترین آدم‌های زندگی ما، که نقش پررنگی در ساختن هویت‌های عملی ما داشته‌اند، بیش از کسان دیگر باعث تلاطمات روحی و پریشانی ما می‌شود. به‌یکباره انگار معنی چیزهای پیرامونمان، معنی جهانمان دگرگون می‌شود. تعهدات و دغدغه‌ها و ارزش‌هایمان به‌شکلی تعیین‌کننده رنگ می‌بازند و تغییرشکل می‌دهند. چنین تجارب دشواری در سرنوشت ما تعیین‌کننده‌اند و ممکن است زندگی ما را اساساً به مسیری تازه بکشانند.

«جادۀ کالواری»، موریس دنی، 1889

خودشناسی از رهگذر سوگ

به‌گفتۀ مایکل چلبی در تجارب دشوار سوگواری حتی اتوبیوگرافی ما تغییر می‌کند. یعنی فرد داغ‌دار، بعد از تجربۀ ازدست‌دادن فرد متوفی، عاملانه زندگی خود را به‌شکلی دیگر پیش می‌برد. از نظر چلبی، سوگ مثل احساسی نیست که به‌دلیلی به ما دست می‌دهد. بلکه سوگ، فعالیتی است که فرد داغ‌دار به‌منظور بازسازی هویت‌های عملی‌اش آن را در پیش می‌گیرد و دربرگیرندۀ احساسات متعددی است. نویسندۀ کتاب سوگ، که مدعی است در تاریخ فلسفه، فلاسفۀ زیادی دربارۀ سوگ بحث نکرده‌اند و همواره سوگ را مایۀ شرم دانسته‌اند، با اشاره به فیلسوفانی ازجمله کانت، سوگ را مجال مناسبی برای خودشناسی می‌داند. البته توضیح می‌دهد که تجربۀ سوگ تنها راه خودشناسی نیست، ولی خودشناسی‌ای که سوگ فرصتش را به ما می‌دهد خودشناسی منحصربه‌فرد و متمایزی است. مجالی است برای نگاه دوباره به خودمان، به اینکه چه‌کسی بوده‌ایم، دغدغه‌ها، نگرانی‌ها و تعهداتمان چه بوده‌اند؟ ازآنجاکه هویت ما آدم‌ها عمیقاً وابستۀ دیگرانی است که به‌قول چلبی هویت خود را به آنها گره زده‌ایم، هنگام ازدست‌دادن افرادی که سهمی در شکل‌گیری هویتمان داشته‌اند آشفته و پریشان می‌شویم. اندوه، خشم و احساسات دیگری که فرد داغ‌دار از سر می‌گذراند همگی در تعریفی که چلبی از سوگ ارائه می‌دهد معنای تازه‌ای می‌یابند.

«پیاده‌روی شبانه با شمع»، موریس دنی، 1902

روان‌شناسی سوگ

در چنین شرایطی، اگر سوگ را بیماری بدانیم، آیا باز هم می‌توان به خودشناسی‌ای که سوگ وعده‌اش را می‌دهد امیدوار باشیم؟
البته سوگ شباهت‌هایی به اختلالات روانی، ازجمله افسردگی، دارد و می‌تواند زندگی عادی و امورات روزمرۀ ما را دچار اختلال کند. چلبی می‌گوید، بله، سوگ می‌تواند به بیماری یا اختلال روانی بینجامد ولی در اکثر مواقع چنین نیست و آدم‌ها اندک‌اندک به زندگی عادی خود بازمی‌گردند. ولی آیا همۀ سوگواران از آن فرصتی که، بنابه ادعای مایکل چلبی، سوگ برای خودشناسی فراهم می‌آورد بهره می‌برند؟چلبی در این کتاب بارها به آثار هنری و ادبی اشاره‌هایی هوشمندانه می‌کند. از قهرمان بیگانۀ کامو می‌گوید و می‌پرسد آیا سوگواری‌نکردن مورسو برای مرگ «مامان» به‌نفع اوست؟ می‌پرسد آیا اگر سی.اس.لوئیس برای مرگ همسرش، جوی دیویدمن، سوگواری نمی‌کرد بهتر می‌بود؟ در همۀ موارد، پاسخ چلبی آن است که سوگ چیزی در خود دارد که به رنج‌ها و عذابش می‌ارزد؛ ولی آدم‌هایی که سوگواری می‌کنند لزوماً به خودشناسی‌ای که از آن حرف می‌زنند دست نمی‌یابند. یکی از چیزهایی که در فصل آخر کتاب، «دیوانگی و دارو»، چلبی از آن حرف می‌زند خطری است که سوگواران و افراد داغ‌دار را تهدید می‌کند؛ اینکه سوگ بیماری دانسته شود و دیگر مجالی به فرد سوگوار، یا همان بیمار، برای خودشناسی و سوگواریِ منحصربه‌فردِ او داده نشود. اگر سوگ را بیماری بدانیم، آن‌وقت فرد داغ‌دار نمی‌تواند با بهره‌گرفتن از زبان خود در جهت بازسازی هویت‌های عملی خود کاری کند. درمان‌محوریِ زبانِ درمان‌گرها یا داروهایی که تجویز می‌کنند این فرصت را از او خواهند گرفت. هدف چلبی البته، آن‌طور که خودش می‌گوید، تردیدکردن در کل نهاد روان‌شناسی یا روان‌پزشکی نیست. او می‌گوید سوگ خیری برای انسان دارد؛ و بهتر است فرد داغ‌دار بهای رسیدن به خودشناسی مدنظر او را، که همان درد و عذاب سوگواری است، بپردازد تا برای زندگی‌ای حتی بهتر از قبل آماده شود.

سوگ
نویسنده: مایکل چلبی
مترجم: نصراله مرادیانی
ناشر: بیدگل
قیمت: ۱۹۳,۵۰۰ تومان
خرید آنلاین این کتاب
دیدگاه کاربران
هنوز دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.
دیدگاه خود را بنویسید: