بررسی عشق از دیدگاه هانا آرنت
- در این مطلب میخوانید:
عشق و آگوستین قدیس
«آنچه عشق در پی آن است، بیترسی و بیباکی است... این قِسم بیترسی فقط در آرامش کامل وجود دارد؛ آرامشی که رویدادهای آتی، یا رویدادهایی که وقوعشان در آینده مورد انتظار است، دیگر نمیتواند آن را برهم زند... ازاینرو تنها زمانِ معتبر، زمان حال است، اکنون.» سنت آگوستین فیلسوف آفریقایی رومی در سالهای پایانی قرن چهارم نوشت: «دوست بدار، اما مراقب باش چه چیزی را دوست میداری.» در معنایی عمیق، ما همان چیزی هستیم که دوست میداریم. ما تبدیل به آن چیزی میشویم که دوست میداریم، به همان اندازه که آن هم به ما تبدیل میشود و چیزی که دوست میداریم به بیشمار آرزوهای خودآگاه و ناخودآگاه ما، به ناامیدیها و امیال الگوگرفتۀ ما اشاره میکند. بااینحال چیزی عمیقاً متناقض وجود دارد درمورد این قسم توسل به عقل، به این مفهوم که چگونه میتوانیم در موضوعات مربوط به عشق احتیاط بورزیم و حزماندیشی کنیم؛ عشقورزیدن وقوف به این نکته است که وقتی قلب در کام بیاحتیاطی دلچسب و نوشین عشق میافتد، قیدوبند بیمنطقی حتی روی باارادهترین ذهنها هم سُر میخورد و آن را میپوشاند. چگونه میشود به ملاحظات و پندهای سنت اگوستین گوش فرا داد؛ نه با پیروی دقیق از او، بلکه با درک بهتر تجربۀ خودمان از عشق. این بحث همان چیزی است که هانا آرنت (14 اکتبر 1906 _ 4 دسامبر 1975) در اثری که کمتر از همه آن را میشناسند، اما از بسیاری جهات زیباترین اثر اوست، یعنی در کتاب عشق و آگوستین قدیس آن را بررسی میکند. عالم علوم سیاسی جوانا وکیارلی اسکات و فیلسوف جودیت چلیوس استارک، پس از مرگ آرنت، اولین نسخۀ دستنویس او را که به اندازۀ یک کتاب بود از میان کاغذهایش بیرون کشیدند و آخرین کتاب او را به زبان انگلیسی منتشر کردند. به مدت نیم قرن پس از آنکه آرنت عشق و آگوستین قدیس را بهعنوان تز دکترای خود در سال 1929 نوشت _ زمانی که هانا آرنت، این پیامبر عقل، که قرار بود بعدها به یکی از تیزبینترین و تحلیلیترین ذهنهای قرن بیستم تبدیل شود سرگرم نگارش نامههای عاشقانۀ آتشین خود برای مارتین هایدگر بود _ با وسواس نسخۀ دستنویسش را اصلاح و حاشیهنویسی کرد. دربرابر اندیشۀ سترگ آگوستین، آرنت به ایدههای اصلی فلسفی خود رسید؛ بهویژه در باب گسست دردسرسازی که بین فلسفه و سیاست میدید و ظهور ایدئولوژیهایی مانند توتالیتاریسم گواه آن بود و خودش منشأ آن را بهصورتی بهیادماندنی و با دقت بررسی کرده بود. او از آگوستین بود که عبارت amor mundi را به معنی «عشق به جهان» به عاریت گرفت، همان مفهومی که قرار بود بعدها به ویژگی تعریفکنندۀ فلسفۀ او تبدیل شود. آرنت با پنجه درافکندن با پرسشهایی در پیوند با اینکه چرا تسلیم شر میشویم و آن را عادی میکنیم، عمل نامربوط یا بیربطکردن سایر انسانها را بهعنوان ریشۀ استبداد معرفی کرد. او بارها و بارها برای پادزهر شر به سنت آگوستین بازگشت: مشخصاً به مفهوم عشق در نزد او.