آب، هنر و بحران خشکسالی
- در این مطلب میخوانید:
آب، این مایۀ جاودان حیات و سرچشمۀ بیپایان الهام، همواره در حافظۀ جمعی ما و در آینۀ هنر گذشتگان نمادی از روشنایی، پاکی و آبادانی بوده است. از باغهای ایرانی که آب در آنها روح فضا را میساختند تا مناظر نقاشان اروپایی که انعکاس نور بر سطح آب رودخانهها را بازنمایی میکردند، هنر خود را همواره وامدار سخاوت آب میبیند. حال در جهانی که ترکهای خشکسالی نه فقط بر چهرۀ ایران بلکه پیشانی زمین را خراشیده است و زنگ خطر کمآبی و بیآبی در هر گوشه و کناری به صدا درآمده، آن تصاویر شاعرانه از آب در هنر پیشینیان جای خود را به واقعیاتی تلخ و اضطرابآور داده است. حال در چنین زمانهای هنر معاصر چگونه این عطش فراگیر را بازتاب میدهد؟ و خلاقیت هنرمند چگونه به جای ستایش زیبایی آب، به فریادی برای بقا و روایتی هشداردهنده از بزرگترین بحران زیستی پیشروی ما پرده برمیدارد؟
پیش از آنکه بحران بیآبی به واژهای روزمره و آماری نگرانکننده بر روی نمودارهای سازمانهای محیطزیستی بدل شود، این عنصر حیاتی در هنر جایگاهی قدسی و متافیزیکی داشته است. در فلات خشک ایران آب تنها منبعی طبیعی نبوده بلکه جوهر تمدن، کالبد هنر و روح معماری به شمار میرفت. هندسۀ مقدس باغهای ایرانی بر محور جویها و حوضها شکل گرفته است. در نگارگریهای ظریف ایرانی، رودها در پسِ بهشتی زمینی در جریان بودهاند تا وعدۀ ابدیت و فراوانی را زمزمه کنند. این ستایشگری تنها به مرزهای ایران محدود نبوده است؛ از چشمههای اساطیری در مجسمههای رنسانس تا نیلوفرهای آبی مونه که سطح آب را به بستری برای بازتاب نور و رنگ بدل میکردند، هنر همواره در راه تجلیل و ستایش این موهبت حرکت کرده است. در جهانبینی این هنرها آب حضوری دائمی و بخشنده دارد. حتی میتوان گفت حضور آب تا حدودی بدیهیست؛ واقعیتی که چنان در زندگی تنیده است که تصور فقدانش در قاب هنر نیز نمیگنجد. اما تاریخ این روایت را دستخوش تغییرات شگرفی کرده است.


















