انسان فرزند آتش
- در این مطلب میخوانید:
ارتباط زبان و آتش
پرواضح است که ما انسانها شوالیههای زرهپوش طبیعت نیستیم. ما چنگال و پوست ضخیم و شاخی نداریم و برای شکار آفریده نشدهایم؛ اینکه ما موجوداتی گوشتخوار هستیم کمی دور از انتظار است. ساختار دهان ما برای جویدن گوشت خام مناسب نیست. آروارۀ ما ضعیف، دندانهایمان کند و دهانمان کوچک است. دهان انسان در مقایسه با اکثر گوشتخواران از فرط کوچکی شبیه شیارهایی است که با چنگال روی خمیر پای میاندازند. همین دلایل کافی است تا عدهای گیاهخواری یا خامخواری را بهترین رژیم غذایی برای انسان بدانند؛ اما در مقابل برای ریچارد رنگم، زیستشناس و انسانشناس دانشگاه هاروارد، این نکات معنای دیگری دارد. او با استناد به این دلایل و البته شواهدی دیگر بیان میکند:
ما، میمونهای آشپز هستیم. آفریدۀ آتش.
«زبان» و «آتش» همواره دو همسفر جداناشدنی انسان در سیروسفر روی زمین بودهاند. در جنگلهای استوایی و زیر ضربات توفانی باران، انسان، اخگرهای گرانبهای آتش را به جان حفظ کرد و در سرزمینهای خشک و یخزدۀ قطب، ظرفهای سنگی را به لطف روغن و آتش برافروخت. زبان و آتش، به گواه داروین نیز بزرگترین دستاوردهای بشرند. گرچه تصور یک جامعۀ انسانی بدون دانش زبان، غیرممکن است، اما میتوانید زندگی بشر را بدون آتش متصور شوید؟ حتی با فرض اینکه شرایط آبوهوایی همواره مناسب و غذای خام بهوفور در دسترس انسان بود، انسان از وجود آتش بینیاز میشد؟ پاسخ این است: بدون آتش و غذای پخته، انسان بدین صورتی که امروز هست، وجود نمیداشت. ریچارد رنگم فرضیهای بحثبرانگیز مطرح میکند: کلید پرورش فرهنگ و بالطبع تولد زبان، آتش است. چه آتش است که مغز انسان، این عضو پرورندۀ فرهنگ و خلاقیت را زنده میدارد. تداوم حیات و چندوچون فعالیتهای تمام جانداران وابسته به «انرژی» است. انرژی حاصل از تغذیه در انسان، مشخصاً صرف فعالیت قلب، دستگاه گوارش و مهمتر از همه مغز میشود و برای اغلب انسانها کار به باشگاه و سوزاندن کالری اضافی نمیکشد. مغز انسان، خاموش و بیهیاهو در کاری سترگ و شگفتآور، این انرژی را صرف سیران مولکولها در اطراف و داخل صدمیلیارد سلول خود میکند. در حالت استراحت و صرفنظر از کموکیف آنچه بدان میاندیشید، حدود یکپنجم انرژی شما صرف فعالیتهای مغز میشود. از حدود 1.8 میلیون سال پیش، اندازۀ مغز در تیرۀ انسانیان رو به افزایش گذاشت. انرژی موردنیاز برای این فرایند و همچنین تغذیۀ این مغز بزرگتر باید بهنحوی تأمین میشد: از طریق سلسله واکنشهای جدید شیمیایی در بدن و یا از طریق غذای دریافتی. شمار زیادی از انسانشناسان بر این باورند که افزودهشدن گوشت به رژیم غذایی سرآغاز پیشرفتهایی عظیم در این زمینه شد؛ اما رنگم و همکار او در کالج هاروارد، ریچل کارمودی، نظر دیگری دارند. ایندو معتقدند اضافهشدن گوشت تنها بخشی از زنجیرۀ تکامل بوده است. از نظر آنها واکنشهایی که در بدن و بهدنبال صرف غذا اتفاق میافتد، به اندازۀ میزان کالری دریافتی اهمیت دارد. بهطور مثال مقدار نسبتاً زیادی از این انرژی صرف جویدن، قورتدادن و هضم غذا میشود. رنگم و کارمودی معتقدند پیشرفت اصلی اضافهشدن گوشت نبوده، بلکه فرایند پختن بوده است. از چینوچروک در صورت رنگم متواضع و شصتوچندساله خبری نیست. رنگم در نخستیشناسی ید طولایی دارد و با همکاری جین گودال در پارک ملی گومبه، مطالعۀ گستردهای راجع به شامپانزهها انجام داده. او در راستای تحقیقاتش راجع به تغذیۀ پستانداران نخستی از غذای اصلی شامپانزه و میمون وحشی نمونهبرداری کرده و طعم این غذا را بهشدت مهوع و نفرتانگیز یافته است. رنگم درمورد این تجربۀ سخت مینویسد: میوۀ درخت واربورگیا طعم تندوتیز نفرتانگیزی دارد، تاجاییکه فرودادن حتی یک میوه از این درخت برای انسان غیرممکن است؛ اما شامپانزهها تا میتوانند از این میوه میخورند و از آن سیر نمیشوند. رنگم به گوشت قرمز لب نمیزند اما برای اثبات اینکه شامپانزهها گوشت را همراه با برگ درخت میخورند تا فرایند جویدن و قورتدادن را تسهیل کنند، گوشت بز را خام خورد و نشان داد برگها باعث ایجاد اصطکاک بین دندان و سطح لغزنده و لاستیکمانند گوشت خام میشوند.