معرفی کتاب بیگانه آلبر کامو

    در این مطلب می‌خوانید:

بیگانه با عنوان اصلی L'Étranger رمانی نوشتۀ آلبر کامو نویسندۀ فرانسوی در سال ۱۹۴۲ است. نام شخصیت اصلی این کتاب «مورسو»ست. مردی که مرتکب قتل می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. بیگانه اولین‌بار توسط علی‌اصغر خبره‌زاده با ویراستاری و تصحیح جلال آل‌احمد به فارسی ترجمه شد. پس از آن‌ مترجمان متعدد دیگری این کتاب را دوباره به فارسی برگردانده‌اند.

نقدی بر کتاب بیگانه آلبر کامو

مفهوم فلسفی زمان در بیگانۀ کامو در شخصیت مورسو تجلی پیدا می‌کند. توجه یا بی‌توجهی به عنصر زمان در بطن رفتارهای مورسو نهفته است. بی‌توجهی به عنصر زمان می‌تواند نتیجۀ بی‌معنایی حیات باشد. فلسفۀ پوچ‌انگاری زندگی نیز در بی‌تفاوتی مورسو در اتفاقات پیرامونش کاملاً مشهود است. این بی‌تفاوتی و بی‌حسی در اعمال مورسو منتج به این می‌شود که وی را عاری از ارزش‌های انسانی بدانند. ارزش‌هایی که ساخته و پرداختۀ نظام اجتماعی است.

«قاتل»، ادوارد مونک، 1910

بررسی شخصیت مورسو در رمان بیگانه آلبر کامو

مورسو یک زندگی عادی دارد. دوستانی می­‌یابد، سر کار می‌­رود و حتی دوست‌دختر دارد و برای مدتی طولانی در مخمصه‌­ای گرفتار نمی‌آید. با این وجود خواننده می‌­داند گرچه مورسو جامعه­‌ستیز نیست اما به جامعه‌ستیزان شباهت بسیار دارد. با همهٔ اینها او چگونه به این خوبی پیش می­‌رود؟ در ابتدای رمان مورسو در تشییع جنازۀ مادر خود شرکت می­‌کند. مورسو از هیچ‌چیز لذت نمی­‌برد به‌جز استشمام رایحهٔ گل‌­هایی که نسیم، در یک شب تابستانی به ارمغان می‌­آورد. دنیای درونی او، افکار او که تبدیل به کردار او می‌شود به‌کلی درهم‌ریخته، نامعقول و غیرمنطقی است و او تحت‌تأثیر این افکار، بدون هدفی مشخص، به عملی خشونت‌­آمیز دست می­‌زند. او بعدها در جلسهٔ محاکمه عنوان می­‌کند به‌خاطر گرمای تحمل­‌ناپذیر آن جزیره، خشونت‌ورزی کرده ­است. در طول تشییع جنازهٔ مادر، مورسو قطره‌­ای اشک نمی­‌فشاند و در عوض تمام حواس او به گرمای هواست و از نور تند آفتاب نالان است. علاوه‌براین او به‌کلی به تقاضای ازدواج دوست‌دخترش بی­‌اعتناست. او این موضوع را روشن می­‌کند که ازدواج یک هنجار اجتماعی است، اگر «ماری» بخواهد با او ازدواج می­‌کند اما کل قضیه برای او اهمیت چندانی ندارد. توصیفات و توضیحات کامو پیرامون احساسات درونی حاکم بر مورسو اندک و در عوض توصیفات وی از جهان فیزیکی اطراف مورسو مفصل است:

«انگار شکم آسمان جر خورده بود و بر من آتش می‌بارید

«اضطراب»، ادوارد مونک، 1896

بررسی مفهوم زمان در بیگانه آلبر کامو از رهگذر شخصیت مورسو

بیگانه کتابی است دربارهٔ زمان. پژوهشی استعاری پیرامون اینکه چطور مواجههٔ ما با زمان، ماهیت وجودی ما، افکار ما و نوع زیست ما را مشخص می­‌کند. در اولین جملهٔ این کتاب به مفهوم زمان و بی‌خبری مورسو از زمان به‌روشنی پرداخته شده است. مورسو مطمئن نیست مادرش چه روزی از دنیا رفته است. یا اینکه فراموش می­‌کند تعطیلات آخر هفته فرا­رسیده و برای تشییع جنازهٔ مادرش به‌جای یک روز، دو روز مرخصی می‌­گیرد. «مادرش در هنگام مرگ چند ساله بوده؟» مورسو دربارۀ پاسخ به این سؤال نیز مطمئن نیست. مشخص است که او با مفهوم زمان مشکل دارد. چگونه مردی حساب روزهای هفته را ندارد و از سن‌وسال مادرش به‌کلی بی‌خبر است؟ دل­‌مشغولی‌­های اصلی این انسان چیست؟ در نیمهٔ اول کتاب، مورسو تماماً در زمان حال غرق است: هوس­‌ها، هیجانات و تفکرات و احساسات زودگذر. او نه به آینده و نه به گذشته؛ بلکه تنها به آنچه در لحظه می­‌گذرد توجه دارد. این امر، ریشۀ بی‌­تفاوتی او به امور است. دغدغه‌­مندی یا علاقه‌مندشدن به امور، به داشتن گذشته و آینده وابسته است. ما در زمان گذشتهٔ خود اموری را تجربه کرده و عواطف و احساساتی را پرورش داده‌ایم و همچنین سرمایه‌­گذاری‌­های احساسی انجام داده‌ایم. اینها همه رفتار ما را شکل می­‌دهد. ما رفتار خود را پیرامون علایقمان شکل می­‌دهیم. بدون گذشته یا آینده، زندگی ما همچون رؤیایی گذرا و آشوبی بی­‌معناست. این موضوع در زبانی که کامو در بیگانه به کار می‌­برد متجلی است. وقتی انسان صرفاً درگیر لحظه است، نمی‌­تواند به درک روشنی از محیط خود برسد. برای عینیت‌بخشیدن به مفاهیم اطراف، نیاز است که هم‌زمان حداقل دو تصویر را در ذهن خود کنار هم داشته باشیم و اینجاست که اهمیت خاطره آشکار می­‌شود. مورسو در ابتدا از زندانی‌شدن به‌شدت احساس نارضایتی می‌­کند؛ چراکه قادر نیست نیاز­های فیزیکی خود را برطرف کند و از نسخه‌­پیچی­‌های جامعه نیز دور مانده است. این موضوع باعث ایجاد تغییر در مورسو می‌­شود: به‌جای اینکه صرفاً در حال زندگی کند، به گذشته فکر می‌­کند و به خاطرات روی می‌­آورد؛ بدین‌ترتیب برای اولین‌بار با ارادۀ خود، اندیشه‌­اش را از توجه صرف به آنچه پیش رو دارد، معطوف گذشته می­‌کند. او برای اولین‌بار هم حال و هم گذشته را در کنار هم دارد و شخصیت او رو به تکامل می­‌نهد. زبان داستان نیز از این برهه تا پایان رمان به‌صورت تدریجی به‌سامان­‌تر و منظم­‌تر می‌­شود. زمانی که مورسو محکوم به مرگ می­‌شود آینده نیز به تفکرات او راه می‌یابد. او به آینده و ازدست‌رفتن حیاتش در آینده می‌­اندیشد. با کنار هم داشتن گذشته، حال و آینده به درک روشنی از زمان می‌رسد و شخصیت او عمق فوق­‌العاده‌ای می‌­یابد که در آغاز رمان از آن بی‌­بهره بود.

«تراموا در درسدن»، ارنست لودویگ کرشنر

جامعه و برساخت اجتماعی در بیگانه البر کامو با بررسی شخصیت مورسو

موروسو اگر به زندان نمی‌­افتاد با دوست‌دخترش ازدواج می‌کرد؛ صرفاً به این خاطر که این یک عرف اجتماعی است. او از قدرت تصمیم­‌گیری بی‌­بهره است، جامعه و قوانین حاکم بر آن او را هدایت می­‌کند. او قدرت تصمیم‌­گیری ندارد چون نیازی ندارد. جامعه از قبل برای او تصمیم‌گیری کرده است. تمام تصمیم­‌ها و انتخاب­‌ها از پیش توسط عرف و جامعه دیکته شده‌­اند. کامو اینجا این مشکل را مطرح می‌­کند که جامعه و عرف ما را از تفکر باز می­‌دارد و برای حل این مشکل راه‌­حلی نیز ارائه می‌دهد. مورسو برای به‌دست‌گرفتن زمام زمان، باید خود را از بند عرف و سنت رها کند و سپس به مرگ و زوال محتوم خود بیندیشد چراکه سنت و عرف انسان را از اندیشیدن به مرگ بازمی‌دارد. مورسو در تشییع جنازۀ مادرش شرکت می­‌کند. مراسم و آیینی که سنت از پیش ترتیب داده و برای همه به‌صورت یکسان برگزار می­‌شود. تمام کاری که مورسو باید انجام دهد این است که در مراسم حضور بیابد. این مراسم روتین، مفهوم مرگ را به مفهومی عادی و حتی پیش‌پاافتاده مثل پرداختن مالیات بدل می­‌کند. در انتهای کتاب نیز عرف و جامعه توسط یک کشیش مفهوم مرگ را مدیریت می­‌کند و با پرداختن به مسائلی چون خداوند و توبه و جهان دیگر، حقیقت مرگ را پنهان می­‌کند. جامعه حتی برای کسانی که در نوبت اعدام قرار دارند فرمول­‌های از پیش تعیین‌شده دارد. در اینجا این پرسش مطرح می­‌شود که آیا از یک شخص انتظار می­‌رود برای انسان‌ماندن در یک شرایط معین، واکنش مشخصی داشته باشد؟ همچنین این سؤال مطرح می‌­شود که آیا احساسات و عواطفی که انسان در یک موقعیت مشخص بروز می‌­دهد، حقیقی است یا ساخته و پرداختهٔ جامعه و انتظارات جامعه از انسان. کامو همچنین تلاش انسان­‌ها، برای کنترل‌کردن زندگی و تحمیل عقاید بر دیگران را محکوم می­‌کند. به ما همواره گفته شده که چه کاری صحیح است و با انجام چه کارهایی و داشتن چه ویژگی‌هایی یک انسان تلقی می‌شویم. ما همواره می‌کوشیم پرورش این ویژگی‌ها را به سایرین تحمیل کنیم و از آنها انتظار داریم این ویژگی­‌ها را به نمایش بگذارند همان‌گونه که آنها نیز متقابلاً چنین انتظاری از ما دارند. این‌گونه است که ما اعمال خود را توجیه و آن را انسانی می‌پنداریم. از طرف قاضی، وکیل و کشیش دائماً به مورسو یادآوری می­‌شود که به روش مشخصی رفتار کند و هنگامی که او از این امر سر باز می‌­زند او را فاقد خوی انسانی می‌­دانند و او منزوی می­‌شود. آنها چون مورسو را در تضاد با ارزش­‌های خود می­‌بینند به خود اجازه می‌دهند مورسو را عاری از شفقت و خود را انسان بنامند.

«صحنه‌ای از خیابان»، ارنست لودویگ کرشنر، 1914

فلسفه اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی در بیگانه آلبر کامو

بیگانه، کتابی گیج‌کننده­ است. ساختار رمان ساده و داستان سرراست به نظر می‌آید؛ اما مفهوم پیچیده‌­ای که در ورای این ظاهر پنهان است، نیاز به رمزگشایی دارد. همه موافق‌اند که بیگانه رمانی است فلسفی. ما با چیزی شبیه حکایت­‌های ازوپ طرف نیستیم. نویسنده گویی با چیزی به ما ضربه می‌­زند؛ اما شدت ضربه به‌قدری زیاد است که متوجه نمی­‌شویم آن چیز دقیقاً چه بوده ­است. در سراسر رمان عقاید کامو درباب پوچی و اگزیستانسیالیسم به‌وضوح نمایان است. در این رمان، پوچی اساساً به معنای تلاش بیهودهٔ انسان برای یافتن معنا و عقلانیت، در جهانی است که خود، فاقد معناست. سارتر دراین‌باره می­‌گوید که جملات در رمان بیگانه مانند جزیره‌اند. ما از جمله­‌ای به جمله­‌ای دیگر، از یک نیستی به نیستی دیگر می‌­پریم. سارتر با این توصیف می‌کوشد پروسهٔ فکری مورسو را که در ساختار رمان تجلی یافته به ما بنمایاند. این جملاتِ بریده درواقع همانند برهه­‌های کوچک زمان است. مانند عکس­‌هایی جدا ازهم که به‌صورت پیوسته از مقابل چشمان مورسو می­‌گذرد. کامو از ما می‌خواهد مرگ و زوال خود را باور و خود را از بند هر توهمی رها کنیم. تنها در این صورت است که می‌توانیم به‌جای تن‌دادن به فرمول­‌های از پیش تعیین‌شده، آزادانه تصمیم بگیریم و دست از غریبگی با خویشتن خویش برداریم. دنیای بیرونی مورسو تابع مشاهدات و واکنش­‌های عاری از احساس به پدیده‌­ها و اتفاقات اطراف است. کامو گاهاً این مواجهات را با جزئیات بیان کرده. این موضوع در همان جملات ابتدایی کتاب به‌وضوح آمده:

«مادرم امروز از دنیا رفت. شاید هم دیروز مرده. نمی‌دانم

بیگانه، نمایشی بی‌نظیر از عقاید کامو و شیوهٔ بی‌همتای نگارش اوست. حتی اگر به بررسی دیدگاه‌های فلسفی نویسنده درباب پوچی و اگزیستانسیالیسم علاقه ندارید، با خواندن این رمان می­‌توانید ساعتی از دنیای واقعی پیرامون خود فاصله بگیرید و به الجزایر 1942 سفر کنید.

«می‌خانه»، ارنست لودویگ کرشنر، 1909

چیستی و چرایی حیات از دیدگاه کامو با بررسی رمان بیگانه

با بررسی شخصیت محوری رمان، مورسو، به چیستی و چرایی حیات نزد کامو می‌رسیم. بیگانه با زبانی ساده نگاشته شده؛ اما عمق مفاهیمی که از طریق همین سادگی بیان می­‌شود، مبهوت‌کننده است. به نظر می‌رسد اکثر خواننده‌­ها از اولین پیام این کتاب – معنای حیات چیست – فراتر نمی‌­روند. این خود مبحث جالب و چالش‌برانگیزی است؛ اما کتاب به پرسش‌­ها و مسائل فلسفی دیگری نیز پرداخته ­است. آن­چه در این کتاب، بیشتر از هرچیزی جلب‌نظر می‌کند طرح این پرسش است که:

معنای حقیقی انسانیت چیست؟

چه عاملی باعث می‌شود یک شخص انسان تلقی شود؟

پرسشی که در جلسهٔ محاکمهٔ مورسو و در واکنش به رفتار عاری از حس پشیمانی او مطرح می‌­شود و او به همین دلیل بارها و بارها متهم می­‌شود که موجودی سرد و فاقد انسانیت است و البته که او انسان است ؛ اما جدا و منفک. جهان عاری از معنای کامو، پس از دستگیری مورسو نمایان­‌تر می‌­شود. کامو بیان می­‌دارد که حیات به‌کلی بی‌­معناست و تنها حقیقت قطعی، مرگ است و چون تمام انسان­‌ها درنهایت تسلیم مرگ می­‌شوند، حیات تمام آنها به یک اندازه فاقد هدف و معناست. پس از فهمیدن این حقیقت مورسو درمی­‌یابد که ابداً مهم نیست الان اعدام شود یا بیست سال بعد به مرگی طبیعی بمیرد. به نظر می سد که این دریافت، او را از امیدهای واهی و آرزوی بی­‌فرجام جان به‌دربردن از اعدام، رهایی می­‌بخشد و باعث می‌­شود سرانجام به تقدیر خود راضی شود و از روزهای باقی­‌مانده بیشترین بهره را ببرد. رمان بیگانه علاقهٔ کامو به جهان فیزیکی را نیز نشان می­‌دهد؛ اما از احساسات سخن چندانی به میان نمی­‌آید.

دیدگاه کاربران
سمرقندو بخارارا
1401/3/25
بیگانه چو بیگانه ببیند خوشش آید
دیدگاه خود را بنویسید: